** بادها رفتند و ما هم میرویم از یادها **
پدر مريم نامه تو دستشه ، كمرش شكست ، بالاي سر جنازه ي دختر قشنگش ايستاده و گريه مي كنه. سرشو بر گردوند كه به جمعيت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاكي تو سرش شده كه توي چهار چوب در يه قامت آشنا مي بينه. آره پدر علي بود، اونم يه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشك يكي شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهي كه خيلي حرفها توش بود. هر دو سكوت كردند و بهم نگاه كردند سكوتي كه فرياد دردهاشون بود. پدر علي هم اومده بود نامه ي پسرشو برسونه بدست مريم اومده بود كه بگه پسرش به قولش عمل كرده ولي دير رسيده بود. حالا همه چيز تمام شده بود و كتاب عشق علي و مريم بسته شده. حالا ديگه دو تا قلب نادم و پشيمون دو پدر مونده و اشكاي سرد دو مادر و يه دل داغ ديده از يه داماد نگون بخت! مابقي هر چي مونده گذر زمانه و آينده و باز هم اشتباهاتي كه فرصتي واسه جبران پيدا نمي كنن
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
اگه خیلی احساساتی هستین توصیه می کنم مطالبو نخونین ، چون من خودم هرکدومو خوندم شبو نتونستم از فکرش بیام بیرون. Archives7 آبان 13916 آبان 1391 2 آبان 1391 5 بهمن 1390 4 بهمن 1390 7 اسفند 1389 7 بهمن 1389 6 بهمن 1389 4 بهمن 1389 3 بهمن 1389 2 بهمن 1389 1 بهمن 1389 AuthorsمجنونLinks
دنیای زندونی دیواره
LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی
کاربران آنلاین:
بازدیدها : |